logo پـلـتـفــــرم
En

شیوه‌ی زندگی روزمره

backشیوه‌ی زندگی روزمره

back عکس‌هاimages

«زمانیکه فرد آنچه را که می‌خواهد در اختیار ندارد، باید آنچه را که دارد بخواهد» … «می‌دانی، من می‌بایست هربار بیشتر و بیشتر به چیزهای خیلی کوچک پناه می‌آوردم، لذت‌هایی تقریباً نامرئی، اضافاتی ناچیز… تو هیچ نمی‌دانی که چه اندازه فرد با این جزئیات بزرگ می‌شود، باورنکردنی است که چگونه رشد می‌کند.»ــــ‌ویتولد گمبروویچ، کیهان (پاریس: گلیمار فولیو، ۱۹٧۱)، ۸ــ۱۶۵.

 

هدف از این پژوهش بررسی شیوه‌های عملکرد در کاربران [اجتماعی] است که معمولاً افرادی منفعل و تحت کنترل قوانین در نظر گرفته می‌شوند. نکته‌ی حائزاهمیت در این مطالعه آنکه نباید شیوه‌های روزمره، «روش‌های عملکرد» یا «انجام کارها» را صرفاً پس‌زمینه‌ی مبهمی از فعالیت‌های اجتماعی درنظر گرفت و باید به کمک مجموعه‌ای از پرسش‌های نظری، روش‌ها، مباحث و نقطه‌نظرات بتوان به این پس‌زمینه‌ی ابهام‌آمیز رسوخ و به‌وضوح درباره‌ی آن صحبت کرد. مطالعات نشان می‌دهد که این رابطه‌ی اجتماعی است که همیشه شرایط و مقررات خاص خود را تعیین می‌کند و نه بالعکس، و افراد [صرفاً] جایگاه/مکان‌ تعامل با این چندگانگی نامنسجم (و اغلب تناقض‌آمیز) مقرراتِ ارتباطی هستند.

میشل دوسرتو در کتاب خود به توضیح نظام‌هایی می‌پردازد که بر اساس ترکیب عملکردها کار کرده و همچنین «فرهنگ» را می‌سازند. او از الگوی رفتاری کاربران [اجتماعی]، که به عقیده‌ی او از موقعیت عنصری تحت‌سلطه در جامعه برخوردارند (موقعیتی که لزوماً نه به معنای منفعل یا مطیع‌ بودن است) و در پس حسن‌تعبیر اصطلاحی چون «مصرف‌کنندگان» پنهان ماند‌ه‌اند، ابهام‌زدایی می‌کند. زندگی روزمره، به زعم او، خود را با دست‌درازی‌ها‌ی مکرر و مختلف به دارایی آن دیگری بنا می‌کند و مصرف‌کننده‌ی فرهنگی در [این] زندگی روزمره با «تولید» و «انجام» کار همراه است. منظور از «ساختن،» نوعی تولید و پوئسیس (از ریشه‌ی یونانی به معنای خلق‌، ابداع و ایجادکردن) اما در شکل پنهانی آن است، چراکه این ساختن [از سویی،] بصورت پراکنده در حوزه‌هایی اتفاق می‌افتد که خود از طرف نظام‌های «تولید» تعریف و تصرف شده‌اند (تلویزیون، توسعه‌ی شهری، تجارت و غیره) و [از سوی دیگر،] گسترش روزافزون این نظام‌ها دیگر هیچ جایی برای «مصرف‌کنندگان» بجا نمی‌گذارد تا بتوانند آنچه را که از تولیدات این نظام‌ها می‌سازند یا انجام می‌دهند، عرضه کنند.

بنابراین تولید، به عقیده‌ی دوسرتو، با نوع دیگری از تولید تحت عنوان «مصرف» در ارتباط است. این نوع دیگرِ تولید به‌آرامی و تقریباً پنهانی به همه‌جا گریز می‌زند، چراکه خود را نه با تولیداتش بلکه در شیوه‌های مختلف مصرفِ تولیداتی عیان می‌سازد که از سوی نظم اقتصادی حاکم بر آن تحمیل شده است. دوسرتو این موضوع را همچنین در زبان‌شناسی دنبال می‌کند و به استفاده‌ی عوام از فرهنگی اشاره دارد که توسط فرهیختگان یک جامعه توزیع و تحمیل شده و [طی فرآیند مصرف] منجر به تولید زبان [ثانویه و متفاوتی] می‌شود. حال اینکه این دو نوع تولید (یا زبان اولیه و ثانویه) تا چه اندازه شبیه یا متفاوت هستند را تنها می‌توان با تحلیل دستکاری کاربران (پروسه‌ی مصرف) و نه تمرکز بر روی تولیدکنندگان آن دریافت. در زبان‌شناسی، «کنش زبانی» با «توانش زبانی» متفاوت است: عمل صحبت‌کردن را نمی‌توان به دانش زبانی کاهش داد. صحبت‌‌کردن در زمینه‌ای از یک نظام زبان‌شناسی عمل می‌کند؛ افرادی که زبانی را صحبت می‌کنند آن را [بر اساس شرایط خود] مصادره یا بارها آن را به نفع خود تصاحب می‌کنند؛ عمل صحبت‌کردنْ اکنون را در ارتباط با زمان و مکان معینی قرار می‌دهد؛ و در شبکه‌ای از موقعیت‌ها و روابط، با دیگری (فردِ هم‌صحبت) به توافق می‌رسد. چنین گفته‌ای بدین معنا است که کاربران، تغییرات بی‌شمار و بی‌نهایت کوچکی درون و در خودِ اقتصاد فرهنگی ایجاد کرده تا آن را با منافع و قوانین خویش منطبق سازند. بنابراین، ما باید دستورالعمل، اساس، تأثیرات و احتمالات مربوط به این فعالیت جمعی را مشخص سازیم.

دوسرتو در تشریح صحبت خود به کتاب مراقبت و تنبیه میشل فوکو ارجاع می‌دهد. فوکو در این اثر بجای تحلیل دستگاه اعمال قدرت، به موشکافی مکانیسم‌هایی می‌پردازد که نیروی این نهاد‌های قدرت را از آن‌ها گرفته و کارکرد قدرت را به طرز مخفیانه‌ای از نو شکل می‌دهند. چنانچه مشخص‌تر- و فراگیرترشدن شبکه‌ی «انضباطی» در همه‌جا حقیقت داشته باشد، پس ضروری‌ترین کار کشف چگونگی مقاومت کل یک جامعه در برابر نزول‌‌ به این الگوی سراسری است، درک این نکته که چه دستورالعمل‌های مرسومی مکانیسم‌های انضباط را دستکاری کرده و خود را با آن مکانیسم‌ها صرفاً به منظور گریز از آن‌ها منطبق می‌سازد، و نهایتاً چه «رو‌ش‌های عملکردی» مصرف‌کنندگان را به همتایان جریان بی‌صدایی که نظم اجتماعی‌ــ‌اقتصادی را شکل می‌دهد، تبدیل می‌کند.

دوسرتو در پاسخ به این پرسش قدیمی که هنر یا «ساختن» چیست و ترکیب آن با نظریه‌ی خود که مصرف‌ را نوعی تولید‌ می‌داند، به سراغ «فرهنگ عامه» می‌رود. به عقیده‌ی او فرهنگ عامه و همچنین کلیه‌ی آثاری که عنوان «عامه» را به دوش می‌کشند لزوماً اشکالی از هنرِ ساختن هستند‌ــــ‌حالاتی ترکیبی یا بهره‌بردارانه از مصرف. آن‌ها نسبتی عامیانه را وارد بازی می‌کنند، نوعی اندیشیدنِ پوشیده در لباس عمل‌کردن، هنر ترکیب‌ساختن که خود جدا از هنر مصرف‌کردن نیست. حاشیه‌نشینی و به‌ حاشیه رانده‌شدن امروز دیگر محدود به گروه‌های اقلیت نمی‌شود، بلکه شکل عظیم و فراگیری به خود گرفته است؛ چنین کنش فرهنگی از سوی غیرتولیدگنندگان فرهنگ‌ــــ‌که شکلی امضاء‌نشده، ناخواندنی و غیرنمادین دارد‌ــــ‌تنها کنش ممکن از سوی افرادی است که با‌این‌وجود با پرداخت پول و خرید محصولات پرزرق‌وبرق باعث شده تا اقتصاد تولیدگرا خود را به خوبی عرضه کند. حاشیه‌نشینی در حال تبدیل‌شدن به مقوله‌ای جهانی است. یک گروه حاشیه‌‌نشین حالا به اکثریتی ساکت بدل شده است.

مصرف‌کنندگان همچون تولیدکنندگان ناشناخته، شاعران اعمالِ خود و کاشفان مسکوتی که راه خود را در جنگل عقلانیتی کارکردگرا می‌جویند، از دل شیوه‌های دلالت‌گرِ خود چیزی را تولید می‌کنند که می‌توان‌ آن را چون «خطوط سردرگمی» دانست که کودکان اوتیسم و اختلالات عصبی کشیده باشند: مسیرهایی «غیرمستقیم» یا «سرگردان» که از منطق خود تبعیت می‌کنند. این مسیرها [از رویکرد زبان‌شناسی] جملاتی غیرقابل‌پیش‌بینی درست می‌کنند. گرچه این جملات از واژگان زبان رسمی (زبان تلویزیون، روزنامه، سوپرمارکت یا موزه) ساخته شده‌اند و تابع قواعد ازپیش‌تعیین‌شده‌ی صرف و نحو هستند، بااین‌حال با ترفندهایی برای رسیدن به منافع و خواست‌هایی دیگر همراه هستند‌ــــ‌منافع و خواست‌هایی که خارج از سیستمی که در آن رشد می‌کنند مشخص و ثبت می‌شوند.

شیوه‌های زندگی روزمره بدون تولید سرمایه و کنترل زمان دست به عمل تولید می‌زنند. از تلویزیون تا روزنامه، از تبلیغ تا همه‌ی انواع سوداگری‌های بازرگانی، جامعه‌ی ما با نوعی رشد سرطانیِ تصویر همراه است‌ــــ‌‌سنجش هرچیز بر اساس میزان توانایی آن برای نشان‌دادن یا نشان‌داده‌شدن و قلب ماهیت ارتباطات به سفری تجسمی. نوعی حماسه‌ی چشم و تهییج برای خواندن در کار است. [به عبارتی،] برای دوگانه‌ی تولید‌ــ‌مصرف می‌توان معادل کلی‌تری در نظر گرفت چون: نوشتن‌ــ‌خواندن. عمل خواندن در واقعیت، برعکس، کلیه‌ی ویژگی‌های یک تولید خاموش یا پنهانی را دارد: صفحه را بالا و پائین کردن، دگردیسی متن براثر چرخش چشم‌های خواننده، بداهه‌گویی و پیش‌بینی معنی‌ها از چند کلمه. اما ازآنجاکه خواننده (در صورتی که یادداشت‌برداری نکند) قادر به ذخیره‌ی‌ خوانده‌هایش نیست، از خود در مقابل تحلیل خوانده‌هایش بر اثر گذر زمان نمی‌تواند محافظت کند (درحالیکه مشغول خواندن است، خود و آنچه را خوانده فراموش می‌کند). او لذت و ازآن‌خودسازی را به‌ عنوان ترفندی در نوشته‌ی فرد دیگری [نویسنده] جایگزین می‌کند: او به متن نقب می‌زند، به دل آن وارد می‌شود، خود را درون آن همچون غرشی درون بدن می‌پراکند.

چنین تولیدکردنی که با ترفند، استعاره و تمهید همراه است خود همچنین نوعی «کاوشگری» حافظه محسوب می‌شود. کلمات روزنه‌ی خروج یا محصول تاریخ‌های صامت می‌شوند. امر خواندنی به امر به‌یادماندنی بدل می‌شود: بیننده چشم‌انداز کودکیِ خود را در اخبار شبانگاهی می‌خواند. جهانی متفاوت (جهان خواننده) به درون مکان نویسنده می‌لغزد. چنین تغییر و تبدیلی متن را همچون خانه‌ای اجاره‌ای قابل‌سکونت می‌سازد. مِلک فرد دیگری [نویسنده] را به فضایی بدل می‌کند که فرد مهمان [خواننده] آن را لحظه‌‌ای قرض می‌گیرد. مستأجران تغییرات مشابهی در یک آپارتمان ایجاد می‌کنند، آن‌ها با کارها و خاطراتشان آن را مبله می‌کنند؛ درست همانگونه که صحبت‌کنندگان در زبان، با لهجه و نحوه‌ی اداکردنِ عبارات و غیره، هم پیام زبان مادری و هم تاریخ خود را اعمال می‌کنند. به همین ترتیب کاربرانِ دستورالعمل‌های اجتماعی، کدها و قراردادهای اجتماعی را متناسب با پویش خود به استعارات و حذف‌هایی به قرینه تبدیل می‌کنند.

 

ــــــــــ
دوسرتو، میشل. شیوه‌ی زندگی روزمره. کالیفرنیا: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۱۹۸٤.