اجراهای تجربی هنرمندان نروژ در لژنراتور
چکیدهای از نوشتهی آگنشکا گراتزا
آگنس نِدرگارد در سخنرانی اجرای خود به مانیفست کوتاه مارلین آرسم، و این است هنر پرفورمنس (۲۰۱۱)، اشاره میکند و میگوید «هنر پرفورمنس تجربه استــــزمان، فضا و حرکاتی که میان افراد به اشتراک گذاشته میشود.» نِدرگارد به همراه ریتا مارهاگ دو هنرمند و کیوریتوری هستند که رخداد تمرکز بر روی نروژ را در دیمانژ روژ، ساختمان سیته انترناسیونال نروژ در پاریس برگزار کردند. این رخداد به مدت یک هفته (مارس ۲۰۱٤) میزبان پنج هنرمند اجراگر از شهرهای برگن و اُسلو با اجراهایی انفرادی از هر کدام بود.
پنج اجرای پشتسرهم و هرکدام بین ده دقیقه تا نیم ساعت که بصورت ویدئو یا تصویر ثبت شدند. هریک از اجراها و اجراگرهاــــریتا مارهاگ، آگنس نِدرگارد، فرانتزیسکا سیگریست، آنیا کار و کیوشی یاماموتوــــبهترتیب و به شیوههای خاص تحریکآمیز، شاعرانه، حسی و فکاهی توجه مخاطبان را به خود جلب کردند. علایق یکسان آنها از حیث فرم و متریال و همچنین نزدیکی این هنرمندان در پرداختن به مضمون کلیِ «تمدن و سرشت انسان» به حساسیت و جریان کار مشترک میان آنها اشاره دارد.
پارچه
روش کار این پنج هنرمند با استفاده از محافظ و پوشانندهی سنتی [بدنِ] زنان (نه لزوماً در همهی فرهنگها)، یعنی پارچه، بافتها، مواد مختلف یاــــدر رابطه با اجرای سیگریستــــالیاف به یکدیگر مرتبط میشود. منسوجات، کاغذهای دیواری و لوازم خانگی که همرنگ با پوست روشنِ هنرمند انتخاب شدهاند، اغلب در اجراها و آثار شیءمحورِ ریتا مارهاگ دیده میشوند. اثری از او با عنوان طبیعی مثل پوست (۲۰۱٤) شامل ملحفه نازکی به رنگ پوست و با ابعاد بزرگ (۱۰ × ۱۵ مترمربع) میشد که نمای آجری ساده و زردرنگِ پوینتبی وُرکلاج در ویلیامزبرگ بروکلین را میپوشاند. اجرای تا عمق پوست مارهاگ در این نمایشگاه نیز با مضمونی مشابه آغاز میشد و در آن پارچهی بزرگی به رنگ پوست، آزادانه بر سطح زمینِ صاف و بتونی گسترانده شده بود. در یک انتها، پارچه بصورت تلی از شن جمع شده و هنرمند در زیر آن به یک طرف بدن دراز کشیده بود و نورافکن بر او میتابید. ملحفه منظرهی بیابانی را تداعی میکرد که تکان میخورد و چینهایش از سطح به عمق میرفتند و اشکالی چون موج میساختند، و فیگوری که در زیر چینها مدفون شده بود با شروع اجرا آنها را به آرامی دور خود جمع میکرد.
کوری
مارهاگ در اجرای هنرمند نابینا (۲۰۱۳)، با لباس سفید و لنزهای سفیدی در چشم که مشخصاً جلوی دید او را میگرفت، اطراف بخشهای گیاردینی و آرسنالِ دوسالانهی ونیز باتردید حرکت میکرد. این اجرا بعنوان قسمتی از رخداد پرفورمنس اینفراکسیون ونزیا II، اجرایی زمانمحور بود که تفسیر زیرکانهای از تجمع هنرمندان جاهطلب در دوسالانه داشت. اگرچه «هنرمند نابینا» برای موقعیت مخصوصبهخود کار شده بود، لیکن تصویر قوی آن در دیگر آثار مارهاگ، و اینجا در تا عمق پوست، همچنان با اهداف مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. هنرمند بجای لباسهای سفید، پیراهن چیندار کرمرنگ و کفشهای همرنگ و پاشنهبلندی به تن داشت که نهایتاً در پایان اجرا آنها را درآورد. پیش از خارجشدن از اتاق، درحالیکه او چیزی جز یک بالاتنهی زنانهی بژرنگ به تن نداشت و سرش را به اطراف میچرخاند، بااحتیاط به طرف مخاطبان رفت و با نشاندادن نگاه ترسخوردهاش به آنها، دستهایش را برای حفظ تعادل به سویشان دراز کرد.
سرشت حیوانی
به استثنای یاماموتو، تقریباً همهی هنرمندان حاضر در رخدادِ تمرکز بر روی نروژ توجه ویژهای به شیوههای ارتباطیِ غیرزبانی داشتند. اثر آنیا کار، شوخیِ خشن، که طولانیترین اجرا با مدت زمان اندکی بیشتر از سی دقیقه بود، کمابیش شروعِ اجرای تا عمق پوست از مارهاگ را یادآوری میکرد. در هر دو اثر، اجراگر ابتدا در زیر پشتهای از پارچه قرار گرفته بود که همزمان بدنش را پنهان میکرد و درعینحال بدان اشاره داشت. ملحفهای به رنگ پوست مارهاگ را فرامیگرفتــــملحفه از دیوار آویخته شده بود و تا یک مکعب پوشیده به خَز قهوهای که در اطراف آن خیلی منظم تا خورده بود، امتداد مییافت.
هنگامیکه مارهاگ باانداختن ملحفه بدن خود را بالاخره برای مخاطبان نمایان کرد، پوششی شبیه ماسک شمشیربازی بر صورت داشت که از جنس همان خَز قهوهای در اطراف مکعب بود. در سایهروشن (۲۰۱۳) که اجرایی دونفره از مارهاگ با همکاری بندیکت کلمنستن بود، هردو اجراگر در گرمای شدید کتی از پوست سمور به تن داشتند. برای مارهاگ، خَز مفهومی از خطر، خوی حیوانی و همچنین وجهی از زنانگی راــــبه دلیل نرمیِ آن که به لمسشدن دعوت میکندــــهمراه دارد. همهی این عناصر در تا عمق پوست نیز در کار هستند، اجرایی که در آن هنرمند خود را بااحتیاط بر روی زمین میکشد و هر از گاهی بدنش را از ترس جمع میکند تا اینکه بالاخره به مکعب رسیده و سرش را که با ماسکی از خَز پوشانیده، بر روی آن تکیه میدهد. حالت ایستادن، بعبارتی تواناییِ بلند شدن، همان کیفیتی است که انسانها را از گونههای حیوانی متمایز میسازد. زمانیکه مارهاگ بر روی مکعب میایستد، یک به یک همهی لباسهایش را از تن درمیآورد. ماسکش آخرین چیزی است که میافتد و پیش از این کار نفس عمیق و بلندی درون آن میکشد و همچون بادکنکی آن را از هوا پُر میکند.
رویاها و کابوسها
هر یک از پنج اجرا با وسایل محدودی توانستند حال و هوای خاصِ خود را به کمک لباسها، وسایل صحنه و نورپردازی خلق کنند. هر کدام منطق رویاگونهای کاملاً مخصوص به خود داشت که با به کارگیری واژگانِ حرکات نمایشی، بر یکی از حواس پنجگانه تمرکز میکرد و دریافت مخاطب را بر حسب نیاز هنری خود برهم میزد. مارگارت مید، مردمشناس، در هنر و واقعیت: از نقطهنظر مردمشناسی فرهنگی (۱۹٤۳) مینویسد: « برای اینکه هنر واقعیت باشد، همهی وجود حسی باید درگیر تجربه شود.»