logo پـــروژه‌هـا
En

ریتا
مارهـاگ

backملاقات با امر غیرمنتظره

back عکس‌هاimages

در تجربیات اخیر خود، ریتا مارهاگ پرفورمنس و چیدمان را به فضایی سوررئال وارد کرده است. بداهه‌‌‌‌پردازی، مصالح روزمره و تصادفی، سناریوی ترکیبی با اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی و کیفیت مشارکتی آثار او زمینه‌ی منعطفی برای ارتباط‌گیری با آن‌ها فراهم می‌سازد. محور اصلی همه‌ی این آثار را بدن هنرمند، نه صرفاً به عنوان یک اجراگر بلکه به عنوان «اجراگر زن» و «بدن زنانه‌»ی او تشکیل می‌دهد. وجوه زنانه‌ی بدن فارغ از پیش‌فرض‌های سیاسی و سنتی، وارد فضایی سوررئال شده تا به آن از دریچه‌ای نو نگاه شود و فضا را برای روایت‌های کمتر شنیده‌شده بگشاید. مارهاگ با استفاده از بدن خود همچنین نقد مشابهی به دیگر عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی وارد می‌کند. از یک سو، منابع طبیعی و سیاست‌های اقتصادیِ حکومتی در بهره‌برداری از آن و از سوی دیگر، مناطق حفاظت‌شده‌ی طبیعی و رفتار عمومی با آن‌ها بخش مهمی از ایده‌ی آثار او را به خود اختصاص می‌دهند. ظاهراً او سیاست مشترکی در رویکردهای رایج به بدن زن و محیط طبیعی می‌بیند که به‌خوبی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و با هم انطباق می‌یابند. گذر از نظام فکریِ انظباطی، تأکید بر متریال طبیعی، توجه به جزئیات، برجسته‌سازی زمان، ناپایداری، هویت فردی/اجتماعی، توجه به رویکردهای روانکاوی، پدیدارشناختی و … از کیفیاتی است که هنر او را به‌خوبی از نگاه فمنیستی قابل‌توجه می‌سازد‌ــــ‌درواقع، نقد مارهاگ، همسو با نقد فمنیسم، متوجه سیاست‌گذاری‌های فرهنگیِ کلان‌ و متعاقباً استانداردهای فرهنگی‌ــ‌اجتماعی می‌شود.

اگرچه مارهاگ در سال‌های نخست از فعالیت هنریِ خود عمدتاً بر روی طراحی، چاپ و تلفیق عکاسی و چیدمان با آن‌ دو تمرکز داشته است، اما او مضامین مشابهی را با استفاده‌ی خلاق از ظرفیت این مدیوم‌ها مورد توجه قرار داده است. در مجموعه آثار این دوره، تمرکز او بر روی مسأله‌ی «منظر» و چشم‌اندازی است که افراد موضوعات را از آن نگریسته و سپس ارزیابی می‌کنند. او با ترکیب طراحی و عکاسی، و همچنین افزودن وجهی از لمس‌پذیری به آثارش با استفاده از تکنیک چاپ، انواع کاغذ، رنگ‌ و چیدمانِ مواد خاص، تعمداً نظم ذهنی مخاطب را برهم می‌زند و او را متوجه زیست متفاوتی از چیزی بیش از یک «تصویر» می‌کند. آثار او به لایه‌های منطبق در «هویتِ» موضوعات پرداخته و ریشه‌‌های روانکاوانه آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهند. به عنوان یک هنرمند زن و یک مادر، تمرکز ویژه‌ی هنر او در دوره‌ی نخست (که بعدتر بصورت کلی‌تری با گفتمان فمنیسم پیوند می‌خورد) بر روی هویت روابط خانوادگی است: انواع واقعیت‌های متعلق به نهاد خانواده و پرداختن به موقعیت زن یا مادر در دل چنین نهادی که لزوماً با موشکافی اجزاء آن نهاد فهم می‌شود. به منظور مکان‌نگاریِ دقیق نهاد خانواده، مارهاگ به سراغ اشیاء، مواد و مصالح ویژه‌ای می‌رود. بسیاری از این مواد درعین‌حال که از وسایل زندگی روزمره انتخاب شده‌اند (تلویزیون، کامپیوتر، لباس‌ها، کمد، مبلمان و …)، به گونه‌ای نیز در ارتباط با سوژه‌ی زن هستند (موی زن، باروری، جمع زنان خانواده و کودکان، چرم مبلمان کهنه‌ای که با دقت و وسواس دوباره‌دوزی شده است و …). مارهاگ در بسیاری از آثار این دوره‌ی خود تجربیات بسیار شخصیِ خانوادگی را تصویر می‌کند، تجربیاتی که طی زمان و در موقعیت‌هایی از زندگی فردیِ اعضای خانواده شکل گرفته و فهم آن‌ها همچنین مستلزم درک آن موقعیت‌ها و زمان سپری شده است.

اساساً یکی از جمله ویژگی‌هایی که مارهاگ در هنر خود بر آن تمرکز دارد، تمرکز بر زمان، پروسه و اتفاق است. در بسیاری از چیدمان‌ها، اجراها و بخصوص کتاب‌های دست‌سازی که او تهیه می‌کند با نوعی کیفیت زمان‌بر که مستلزم حوصله و توجه است روبه‌روئیم. این کیفیات گاه به صورت کمّی عرضه می‌شوند‌ــــ‌همچون چیدمان طبیعی مثل پوست (۲۰۱٤)، شامل پارچه‌ی بژرنگ و نازکی که در طول زمانْ مساحت آن به ۲۲۵ مترمربع افزایش یافته بود یا چیدمان جزرومد (۲۰۱۸) که ۱٤ کیلو صدف حلزونی معادل وزن اسکلت بدن او را دربرمی‌گرفت. گاهی نیز این کیفیات خود را به صورت کیفی عرضه می‌کنند‌ــــ‌همچون اجرای پروژه‌ی ویترین/سلول (۲۰۲۰) که پرفورمنسی در اتاقی به مساحت ۵ مترمربع با پنجره‌هایی بزرگ در مرکز شهر برگن بود و عابران برای دنبال‌کردنِ اجرا تحت هر شرایطی نیاز به ایستادن، وقت‌گذاشتن و مداقه در آن داشتند.

به نظر می‌رسد که پراکسیس هنری مارهاگ زمان را پیش‌فرضی برای مواجهه با و مداقه در آن چیزی می‌داند که به عنوان «واقعیت» بر ما عرضه شده است‌ــــ‌پیش‌فرضی که خود مستلزم حضوریافتن در مکانِ امر واقع است. او در چیدمانی که درنمایشگاه گروهی دیدارهای غیرمنتظره با واقعیت (۲۰۱۰) ارائه کرد، کارکرد مفهوم «حضور» را مقدمه‌ای برای درک امر غیرمنتظره معرفی می‌کند. به عقیده‌ی او، واژه‌ی واقعیت را که به دلیل تکرار کاربردِ روزمره‌ی آن به عادت بدل شده است، باید ساختارشکنی کرد. پیشنهاد مارهاگ مواجهه با واقعیت همچون امر غیرمنتظره و به منظور دریافت تناقض‌ها و مشکلات آن است‌: درک مرز میان واقعیت و خیال، یا واقعیت و عدم‌واقعیت.