logo پـــروژه‌هـا
En

ریتا
مارهـاگ

backهنر پرفورمنس از منظر جنسیت، هویت و قدرت

back عکس‌هاimages

ورونیکا دیسن؛ نویسنده و مدرس، برگن ۲۰۰۱

 

متن حاضر به نمایشگاه ریتا مارهاگ با عنوان جغرافیای صمیمیت می‌پردازد که در آن هنرمند سه فرزند خود را در خصوص موضوعات جنسیت و هویت به صحنه می‌آورد.

نویسنده‌ی متن آغاز هنر پرفورمنس را عمدتاً در مخالفت با نهادسازی شیء هنری می‌بیند. هنرمندان تلاش کردند تا در تولید هنر با استفاده از بدن خود از وابستگی‌ به سنتِ هنر‌ــ‌شیء بکاهند. این عمل همچنین درک و تفسیر خود ِ هنر را کنار زد، بطوریکه هنرمند دیگر هنر را به معنای نمایش اشیاء در گالری‌های شناخته‌شده نمی‌دید. برعکس، فضاهای عمومی به عرصه‌ی عمده‌ای برای تبادل هنری تبدیل شدند. وجه مهم دیگری که پرفورمنس به میدان هنر اضافه کرد تأکید آن بر عمل تولید بود که امکانات بیشتر و قوی‌تری را برای بیان هنری در اختیار هنرمندان قرار می‌داد.

برای نمونه، مارهاگ اثر خود ۳۵ + ۱۳(۲۰۰۰) را در یک آپارتمان‌ــ‌گالری خصوصی با عنوان دون‌فولن (به معنای حشره‌‌ای که بیشتر از یک روز عمر نمی‌کند) در برگن نمایش داد. این اثر اجرائی از او به همراه دختر نوجوانش امیلی بود. هردو لباس به تن داشتند و دستانشان در حالتی دوستانه بر دوش یکدیگر حلقه شده بود. در طول اجرای پانزده‌دقیقه‌ای، خون قائدگی بر لباسشان نمایان می‌شد. قائدگی و خون‌ریزی رحم تلویحاً فرد را به تعهد و مسئولیت پیوند می‌زند. اجرای مارهاگ به فرآیند بلوغ در زنان درعین‌حال که همچنان دخترانی جوان هستند اشاره می‌کند.

اما «زن‌بودن» به چه معنا است؟ در کتاب جنس دوم، سیمون دوبوار به این نکته اشاره کرده است که چگونه فرد زن به دنیا نمی‌آید بلکه به زن تبدیل می‌شود. به گفته‌ی دوبورار، فهم جنسیت وجه مهمی در جریان شکل‌گیری هویت است. همه‌ی ما ملزم به رعایت رسوم و ارز‌ش‌هایی نسبی هستیم که در دل فرهنگی که در آن به دنیا آمده‌ایم قرار گرفته‌ است. اما دقیقاً به دلیل آن که این ارزش‌ها از صحت نسبی و نه همیشگی برخوردارند، بنابراین نباید آن‌ها را بدیهی دانست یا به راحتی پذیرفت. برای مثال، در بسیاری از فرهنگ‌ها مرد سوژه‌ای بی‌طرف محسوب شده که محیط خود را، که شامل زن نیز می‌شود، تعریف می‌کند. هرچند امروزه در غرب، باور به بی‌طرفی مردان در حال فروریزی است. کم‌کم به مشکلاتی اشاره می‌شود که مردان با هویت خود دارند، مسائلی که به موجب سنت بر آن‌ها تحمیل شده است.

اما «مردبودن» به چه معنا است؟ آیا تعریف آن به واسطه‌ی قدرت فیزیکی یا میل جنسیِ فعالانه‌‌ تعیین می‌شود؟ ریتا مارهاگ در هنر خود به پرسش‌هایی مرتبط با آن چیزی پرداخته است که ما به عنوان مردانگیِ مرسوم در نظر می‌گیریم. او این کار را در پروفورمنس‌‌هایی با استفاده از ورزش‌هایی ملزم به نیروی بدنی بالا (وزنه‌برداری، بوک و کاراته) انجام داده است. همانگونه که دوبوار اشاره می‌کند، جنسیت مردانه نسبت به جنسیت زنانه واقعی‌تر و خنثی‌تر در نظر گرفته شده است. سلطه‌ی مرد بخشی از این برتری محسوب می‌شود. قدرت مردانه، در قیاس با میل زنانه به آراستن خود و کارهای بیهوده، همچنین چیزی به مراتب اولیه و اصیل به حساب آمده است. بااین‌وجود، امروزه دیگر این برتری فیزیکی‌ در اغلب مشاغل اهمیت چندانی ندارد. از این رو، برتری فیزیکی مردانه را عمدتاً در ورزش ارزیابی می‌کنند. ورزش‌هایی که به نیرو و استقامت بدنی بالایی نیاز دارند، نظیر فوتبال، بوکس، وزنه‌برداری و غیره، مسیر‌های مهمی برای تأیید هویت مردانه‌ی یک مرد هستند. مارهاگ برعکس در پروفورمنس‌های هنری خود در پی نشان‌دادن آن است که چگونه مفاهیمی چون قدرت و استقامت بیش از هرچیز متأثر از عوامل فرهنگی هستند که به کمک فتیش‌ها و انواع مختلفی از عرضه‌ هدایت می‌شوند.

این «بت‌وارگی قدرت» مردانه، سراسر نمایشگاه مارهاگ را فرا گرفته است. برای مثال، در مجموعه‌ی شش تصویر با عنوان بیرون گاراژ (۲۰۰۱)، او به همراه دخترش امیلی در مقابل دیوار سیمانی خاکستری‌رنگی ایستاده‌ است. هردو در لباس‌های هیپ‌هاپ دختر و وسایل بوکس و وزنه‌برداری مادر ظاهر شده‌اند. در مجموعه‌ی دوم که شامل عکس‌های بزرگی با عنوان درون باغ (۲۰۰۱) می‌شود، مارهاگ و دخترش سوفی هر دو در لباس مشابهی با گل‌ قرمز ظاهر شده‌اند. همه‌ی عکس‌ها در زمستان گرفته شده است و چمن‌ها یخ زده‌اند‌ــــ‌تصویری در تضاد با لباس روشن تابستانی که مدل‌ها به تن می‌کنند.

در همه‌ی این پرتره‌ها شکلی از «تعیین هویت» به کمک پوشش مشابه وجود دارد. نقش بین هنرمند‌ــ‌فرزند و مادر‌ــ‌فرزند کاربردهای متفاوتی می‌یابد، نحوه‌ی بیان بطور هم‌زمان احساس فردیت [متفاوتی] را در هریک از آن‌ها تقویت می‌کند. می‌توان گفت این موقعیت‌های تصویری از نوعی «زیباشناسی نسبی» برخوردار هستند‌، بطوریکه نقطه‌ی کشش بین بیننده و مادر‌ــ‌امیلی، مادر‌ــ‌سوفی، ریتا‌ــسونیا و غیره بر این تأکید دارد که تا چه اندازه دریافت‌های متفاوت ما از هر فرد به وضعیتی که در آن دیده می‌شود بستگی دارد: با توجه به زیباشناسی نسبی، هیچ‌گونه رابطه‌ی ثابتی حتی بین مادر‌ــ‌دختر وجود ندارد. به عقیده‌ی دلوز و گاتاری، فهمیدن جهان از طریق مفاهیم دوگانه‌، مثل مرد‌ــ‌زن و مردانه‌ــ‌زنانه، تصویر بسیار اشتباهی از میدان تجربیاتمان به دست خواهد داد. به عنوان جایگزینی برای این دیدگاه، آن‌ها فلسفه‌ای ارائه می‌کنند در آن زبان از مقولات سنتی خود انحراف یافته و امکان تکثیر و ازدیاد پیدا می‌کند: بجای گفتنِ یا این‌ــ‌یا آن، چرا از اختلافات جزئی میان آن‌ها سؤال نکنیم؟

از نکات مهم دیگر جغرافیای صمیمیت، تأکید مارهاگ بر شیوه‌های بیانیِ به‌حاشیه‌رانده‌شده و پیش‌پا‌افتاده‌ است بطوریکه او هنر خود را به فضا‌های خصوصی زندگی روزمره پیوند می‌زند. او همچنین در مجموعه‌‌ چاپ‌هایی بزرگ بر پایه‌ی عکس همین شیوه را به کار برده است. عکس‌ها در طول سفری گرفته شده‌اند که مارهاگ و خانواده‌اش تابستان گذشته از سان‌مور به هوردالند داشتند. تجلی آشنایی از تجربه‌ی نروژ غربی: مارپیچ جاده، جاده‌های باریک آسفالت که در بین صخره‌های قائم پرشیب و فلات‌ها آرمیده‌اند؛ همه از داخل یک ماشین خانوادگیِ کوچک و پروسیله در حین حرکت دیده می‌شوند. در اینجا طبیعت تماشایی و بسیار رمانتیک وطنی در ارتباط با ابتذال فرهنگ ماشین امروزی قرار داده شده است. یک روش کلیدی برای تفسیر این مجموعه تصاویر تأکید بر تجربه‌ی روزمره است. فضای بسته‌ی ماشین، رانندگی یکنواخت و مناظر تکراری عناصری هستند که جغرافیای صمیمیت را شکل می‌دهند. بیشتر شبیه طرح‌ریزی قصه‌ای که اعتبار خود را از هر آن چیزی می‌یابد که ما آن را بجا آورده یا می‌شناسیم: صمیمیت.

 

ـــــــــــ
https://www.ritamarhaug.com/uploads/2/3/3/3/23330060/performance_as_it_relates_to_gender_idetity_and_power.pdf