ریتا مارهاگ اثری دارد با عنوان طبیعی مثل پوست که آن را برای موزهی ملی هنر ام. کی. سایرلیونیس لیتوانی همراه با آثاری از دیگر هنرمندان تحت عنوان (نا)آشنا کار کرده است: چیدمانی از پارچهی خاکستریِ مایل به قهوهای و نازکی به مساحت ۲۲۵ مترمربع که همچون لایهای از «پوست» از یکی از دیوارهای فضای داخلی موزه آویخته شده است، ادامهی پارچه را کف موزه پهن کردهاند و سردیس کوچکِ سبزرنگی از جنس سرامیک را جایی میانهی انباشت لایههای آن جای دادهاند. پوستی که کشیده میشود و باز «کش میآید،» در قسمتی از چیدمان نقش پردهای را بازی میکند که برای آشکارشدنِ آنچه در پسِ خود دارد باید کنار زده شود و در قسمت دیگر، به درون لحظهی حال و وضعیت کنونی ما نفوذ میکند و حضور خود را قطعی میسازد.
هنر مارهاگ تماماً وامدار زندگی و روزمرگی است، وامدار مداقهای وسواسی و موشکافانه از جزئیاتی پیشپاافتاده و (نا)پیدا. ساختارشکنی یا عادتزدایی از محیط پیرامون و مفاهیم فکری در کار او نه لزوماً به منظور تأکید بر وجه ناپایدار (رویکردی هرچند ویژه در پراکسیس مارهاگ) است، بلکه با هدف تشکیک و در بسیاری موارد تمسخر دوگانههای یکپارچه و نفوذناپذیر انجام میشودــــانگشت بر ایستاییِ زیبایی فروبردن، چرخاندن و چرک و خون به هوا پاشیدن. از این رو، مدیوم در خدمت ایده قرار میگیرد و پراکسیس خلاق هنری هنرمند، اگرچه بعضاً با تولید اشیاء دستساز همراه است، عمدتاً چیدمانی از سه شیوهی اصلی او یعنی طراحی، چاپ و عکاسی است که بعدتر با هنر پرفورمنس نیز میآمیزد.
همآمیزی تکنیکهای هنری، استعاره از فروریزی خطوط چشمانداز و انحلال سوبژکتیویتهی هنرمند به عنوان مؤلف است. از اینرو فضای اجراها و چیدمانهای مارهاگ در دورهی اخیر کارهایش مرزهای واقعیت را کاملاً برهم ریخته و جهانی ذهنی وسوررئال را تصویر میکند: خطوط و اشکال منحنیِ آویخته در فضا، لکههای خون معلق و پراکنده، مُثلههایی از بدن کودکانی فاقد هویت که همچنان سرگرم بازی هستند، رابطهی انسان و حیوان که با ترکیباتی از خز و پوست خود را نمایان میسازد و … .
وسواس در کاویدنِ جزئیات راه خود را از مسیر زندگی شخصی هنرمند و ارتباطش با مسألهی خانواده باز میکندــــدغدغهای که او را به پرسش دربارهی چیستی چیزها، جایگاه هنرمند و حتی هویت فردی خود میکشاند. از سویی، بدن و تغییرپذیری آن، سوژه و هم متریال اصلی کارهای مارهاگ را تشکیل میدهند و او در بسیاری از آثارش بدن خود و اعضای خانوادهی خود را موضوع و مادهی کار قرار میدهد. بدن و مناسباتِ ارتباطی برای او شکل پیچیدهای از کارکرد قدرت و جنسیت دارد که از این منظر وجهی از آثارش را با رویکردهای فمنیستی تفسیرپذیر میسازد؛ شیوههای زندگی روزمره، بازیهای زبانی و نظامهای تولید سرمایه که مناسبات انسانی (و همچنین حیوانی و طبیعی) را در تکراری نامحسوس رقم میزنند.
مارهاگ در ساخت کتابهای دستساز خود نیز تماماً به سراغ نوعی حساسیت آگاهانه، موشکافانه و ثبت وجه زمانمند موضوعات میرود. او در نگاه مفهومی با استفاده از ویژگیهای متنی، معنایی و تفسیرپذیر، و از جنبهی فیزیکی با رعایت طراحی و ساختاری که محتوا را با وسواس و دقت در خود جای میدهد، به زبان کنایه دربارهی نظامهای فکری و رفتاری سخن میگوید: نقد مدیومپذیری، محدودیتهای ارتباطی متن، مصادرهی موضوعات و نهایتاً نقد خود به عنوان هنرمند که حالا در جایگاه مؤلف ظاهر شده است.