امر مهجور (the obsolete) چیزی است بیکاربرد، آنچه کنار گذاشته شده باشد، سوژهای متروک و «دور.» در مقابل، مفهوم مکاننگاری (topography) به معنای نقشهبرداری و شرح دقیق اجزاء یک مکان است، بررسی کامل ویژگیهای یک جغرافیا و موضعنگاری آن. مکاننگاریِ آنچه مهجور است ما را در شرایط رجعت قرار میدهد. بازگشتن و قرارگرفتن در موقعیتی ناسازگار از «ترککردن چیزی برای همیشه و آمدن دوباره به آن.» امر مهجور درست از لحظهی ترکشدن، برخلاف انتظار ما، شروع به تغییر میکند. مکاننگاری امر مهجور درواقع حفاری و کندوکاو در لایههای این تغییر برای رسیدن به امر متروک و رستاخیز آن استــــچیزی که دست نمیدهد و آرزوی ماست.
تریسی کِلی در رابطه با مواجههی خود با کارخانهی متروکهی سرامیکسازی مینویسد: «ما به عنوان هنرمند، ذهن متکثر خود را یا درون حفرهی مکانی که با آن مواجهیم وارد میکنیم و یا اتفاقات متعدد در آن مکان ذهن متکثر ما را بر میانگیزد و در هردو حالت نتیجه چیزی جز یک ذهنیت اجتماعیـسیاسی نخواهد بود. با چنین درکی از دانش است که متوجه میشویم خانههای اسپودْ آن مکان را همچون بنایی واسازیشده نمایش میدهند که باید به همان شکل نیمه کاره، تکهتکه و با ظرفیت بالا باقی بماند.» درواقع کِلی بر دستنخوردهماندن فضا/امر متروک تأکید دارد. به عقیدهی او نوعی آگاهی در نتیجهی این مواجهه در ما ایجاد میشود و چیزی بر ما میافزاید. این آگاهی از جنس حقیقتی کشفشدنی است و نه آن حقیقتی که خود را بر ما عرضه میکندــــتفاوتی که آلن بدیو میان «حقیقت به مثابه مکان و حقیقت به مثابه راستیهایی که به منصه حضور میرسند» قائل میشود.
اقامت هنری «مکاننگاریهای امر مهجور» و «رستاخیز امر مهجور» با این هدف به سراغ هنرمندان رفته و از آنها دعوت کرده تا به شیوهی خود با فضای متروک کارخانهی اسپود ارتباط گرفته و نتیجه را بصورت کار هنری ارائه دهند. کِلی|مارهاگ در یک کار مشارکتی و با تمرکز بر فضای حاکم بر کارخانهی اسپود به سراغ مفاهیمی چون مرگ، خاکسپاری و رهایی میروند تا اهمیت انتقادیِ مکان و تأثیر آن بر بدن را بررسی کنند: «بعد از گذشت مدتی، جسم بدن با مکانی که در آن قرار گرفته به کشمکش میافتد. شروع به لرزیدن میکند، دهان خالی از هوا و لبها از هم باز میشوند، آن حفرهی بیضیشکل به سرفه افتاده، تنفر و درد را به بیرون پرتاب میکند و ترشحات خود را همراه با هوایی دستِ دو به منبع اصلی آن باز میگرداند. پوست مورمور شده و چشمها به خارش میافتند. تنفس ششها ضعیف میشود. بدنِ انتقادی رخ مینماید.» یا در جایی دیگر مینویسد: «لایههایی از خاک که طی سالها در فروشگاهِ قالبها نشسته ردپاهایی را به چشم میآورد که نشان از کنجکاوی و کنکاش در آن محل دارد. هنرمند و محل هر دو با هم تاریخ جدیدی را شکل میدهند، تاریخهایی که طعم رطوبت داشته و همچون ابریشم نرماند، مو بر تن صاف میکنند و میآزارند. فضا و کاربرِ آن نسبت به یکدیگر وضعیتی انتقادی دارند.»
وجه انتقادی در ارتباط بین فضا و کاربرِ آن را میتوان در شکل گیری/بروز نوعی از حقیقت یافت که تنها در تعامل میان فضا و بدن بروز پیدا می کند. در مکانهای مهجور این تعامل شکلی از شبحزدگی به خود میگیرد چراکه کاربر درواقع با «فقدان» چیزها مواجه است. فقدانهایی که یک پا در دل تاریخ، گذشته و حافظه داشته و پای دیگر در زمان حال، و همزمان خبر از وقوع آینده میدهند. مکاننگاری امر مهجور پذیرش دعوت برای پانهادن به عرصهای از «هستیهای همزمان» است و شکلدهی به حقیقتی که به گفتهی کِلی «در زمان حال، با نگاه به عقب و نوشتن روبهجلو» ثبت میشود.