نوشتن عملی چندظرفیتی است. درآمیزی نیروهای مختلف است. هنگام نوشتن همهی این نیروها در یک لحظه حضور پیدا میکنند: میدانیم که دربارهی چه چیز مینویسیم، انتخاب میکنیم که با /بر روی چه چیز بنویسیم، تصمیم میگیریم که کشیدگی حروف کمتر باشد یا بیشتر، یا کدام نقطه را در چه فاصلهای از کلمهای قرار دهیمــــما در زمان نوشتن نسبت به «عمل نوشتن» کاملاً هوشیارانه رفتار میکنیم. بااینحال، نوشتن بر همهی عواملِ درگیر با خود مسلط نبودهــــیا البته نمیتواند باشد. حتی اگر دانش آن را هم داشته باشیم، هنگام نوشتن نمیتوان به تاریخ نوشتن اندیشید. نمیتوان ابزار نوشتن را سوژهای برای شناسایی قرار داد. چگونگی بدن ما و چگونگی رفتار آن در زمان نوشتن موضوعات پراهمیتی نخواهند بود. اساساً ما در وقت نوشتن به چیزی جز «نوشتن» در معنای متعارف آن نمیاندیشیم: مینویسیم «همهچیز اینجا خوب است» صرفاً و احتمالاً ازاینرو که همهچیز اینجا خوب است.
کِلی + جونز در مجموعهای از آثار مشترک خود دقیقاً سراغ ابعاد نامحسوسِ عمل نوشتن میروند. تخته طراحی، کربنات کلسیم، و بینندگان-در-اقامتگاه@کربناتکلسیم به این موضوع پرداختهاند. آنها با انتخاب گچ به عنوان ابزار نگارش و مدرسهی ویکتوریایی قدیمی و معدن گچ به عنوان مکان اجراء تلاش میکنند تا به ظرفیتهای غیرممکنِ عمل نوشتن امکان ظهور بخشند. بدن و اصوات در زمینهای از حرکات بداهه به رابطهای گفتوگویی با یکدیگر وارد شده، رابطهای که دسترسی به چیزی بیش از معنای متعارف نوشتن را امکانپذیر میسازد. صدای کشیدهشدن گچ بر تختهی گچی و ضربات آن بر کف سالن ورودی به پلکان مدرسه یا پرتاب تکه سنگهای گچی بر روی پلکان مدرسه نیرویی را آزاد کرده که در فضا-زمان در هرجهت حرکت میکند: رصد تحولات زیستمحیطی، رساندن خود به میان لایههای رسوبیِ حاصل اجساد موجودات دریایی و کشآمدن و نفوذ از راه درزها و شکافها به اتفاقات.
کشف خود از طریق محیط و بالعکس. در فرآیند کشف خود، چشمانداز به درون بدن کشیده میشود، از طریق تنفسِ ذرات گچ معلق در هوا و ورود آنها به درون ششها، به کمک ضبط اصوات با ارتعاش پردهی گوش، با حفظ تعادل به کمک کریستالهای کربناتکلسیم گوش و قوهی بینایی. از زمان زمینشناسی به آینده سفر میکنیم، به احتمالات پیشبینینشده: پژواک صدا. امواج صوتی در جابجایی بین محیط و بدن دچار تغییرات انرژی شده و آن را در زمان و فضا پیش میبرد. صوت در هر لحظه همچنین با مجموعهای از اطلاعات روبهروست که آنها را با خود جابجا میکند و در مکانی دیگر به مبادله میگذارد. صدای کشیدهشدن گچ بر روی تخته گچی در مدرسهی ویکتوریائی قدیمی، اگرچه صدایی است از دل زمانی بسیار دور، به واقعیتی تبدیل میشود بسیار نزدیک، زنده و انکارناپذیر.